مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروختآن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شدو روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم،تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم ویک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!

داستان عاشقانه ی علی و مریم

داستان عاشقانه ی دخترک 16 ساله!!!

داستان عاشقانه ی دختر و پسر دانشجو

داستان جالب ازدواج

داستان عاشقانه ی واقعی

داستان دلیل عاشقی

داستان مارال/ دختری ایرانی که در اروپا کارگر جنسی شده است! (۱۶+)

مى ,کره ,مرد ,اندازه ,وزن ,یک ,را به ,مرد فقیر ,یک کیلو ,به عنوان ,شهر مى

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه سیدالشهدا (ع) حاجی آباد مدیر نوآور- حوزه رفتار madresehk مطالب اینترنتی nasymebaran جامع ترین وبگاه تخصصی گردشگری و توریست رمان ویژه خدا زیبایی آرامش miremadi مكتب قرآن و عترت